حیاط خلوت من
خوش آمدید
سلام برو بچ! خوبید؟؟؟؟ یه خبر :ابولفضل پور عرب هم مرد!!!
گناه داشت نه!؟؟ راستی بر اثر سرطانم مرده!! بای!!
از لابه لای کلمات دنیا درخت بودی سبز ساکت با پرنده هایی بر شاخسار تنها یک غلط تایپی تو را دختر کرد غالبا تنها هستم و آرامش کلبه ام را چشمه و کوهسار تکمیل می کند سر می رسند قمقمه هایشان را پر می کنم و می گذارم ماه بخشی از صورتم را روشن کند پای مسافران را می بینم و حدس می زنم که از کدام ناحیه آمده اند در عصرهای این پارک من هستم و کودکی که هر روز فرا می رسد تا اندام تازه اش را در جریان سرسره ها بگذارد شاید! با تو پرندهشدن پاگیر شدهام دیگر! فکر میکنی میخواهم نگاهت کنم هرگز عاشق نبوده نظر يادتون نره ببینم کی زود تر به این پست نظر میده؟؟؟!! پس چرا ایستادی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟زود باش..
به این میگن آخر ترسیدن!! اگه خوشت اومد نظر بده!!!!!!! مرده شور شانس منو ببره امروز کیفمو زدن . بدبخت شدم! همه زندگیم توش بود عیب کوچولوی عروس اینم یکی دیگه از آهنگ های مورد علاقه من! عذاب وجدان نگیر من حلالت کردم برو و دستاشو بگیر من حلالت کردم تو خیانت کردی من حلالت کردم بهش عادت کردی من حلالت کردم من حلالت کردم من حلالت کردم دستات تو دسته اونه خدا می دونه دارم می شم دیونه از دست این زمونه دلم خونه قلبم شکسته خدا چرا عشقم شد از من جدا دارم می میرم من بی صدا عذاب وجدان نگیر من حلالت کردم برو و دستاشو بگیر من حلالت کردم تو خیانت کردی من حلالت کردم بهش عادت کردی من حلالت کردم من حلالت کردم من حلالت کردم دستات تو دسته اونه خدا می دونه دارم می شم دیونه از دست این زمونه دلم خونه قلبم شکسته خدا چرا عشقم شد از من جدا دارم می میرم من بی صدا عذاب وجدان نگیر من حلالت کردم برو و دستاشو بگیر من حلالت کردم تو خیانت کردی من حلالت کردم بهش عادت کردی من حلالت کردم من حلالت کردم من حلالت کردم برای تهیه ی این عنصر به درد نخور و بی خاصیت باید مقدار زیادی اسید دروغ گویی با سولفات مکاری واکسید حقه بازی و مقداری کلرید غرور بیجا ونیترات وقاهت و شرارت به این ترکیب اضافه شود و در آخر کافیست مقدار بسیار زیادی کربنات حیزی و کلرات اعتماد به نفس کاذب را با خساست ترکیب کرده تا عنصر به درد نخور و بی خاصیت مردساخته شود, سلام خوفین؟؟ من خوب نیستم! سرما خوردم بدجوررررر.. وای که چه بد! خب چه خبر؟با پاییز چطورید؟؟ خوش میگذره؟؟ بــــــــــــــای
ای دوستم کجا کجا؟؟ نظرت کجاست کجاست؟؟ بامن اینجورررری نباش!! مرا ببوس ؛ مرا ببوس
به دستان پدرت، سلام امروز متن شعر 25 باند رو اوردم خیلی دوستش دارم!::: تو هستی تو رویام اگر ماه بودم به هرجا که بودم وگر سنگ بودم به هر جا که بودی اگر ماه بودی به صد ناز شاید وگر سنگ بودی به هرجا که بودم سلام خوبید؟؟؟؟!! یه سوال؟؟!! تو بازیگرایِ ایرانی،از کی بیشتر از همه خوشتون میاد؟؟
یکی نام تو را دوست می دارم
یکی واژه خوشبختی را
هر دو مرا به خنده وا می دارند
هر دو مرا به گریه می اندازند
دنیا چقدر مضحک است وقتی
از کلمات دم دستی حرف می زنم
و خنده آور تر وقتی از کلمات بزرگتر
عشق من!
این بار که از کنار من گذشتی
واژه ای تلخ بگو
تا با آن سیگاری روشن کنم
و دنیا را در دود
به پشت میز همان کافه همیشگی برگردانم
شاید داخل فنجان قهوه
تصویر تازه ای پیدا کنیم
شعر همین است
که من عاشق تو باشم
و تو!
با هر که میخواهی
کاش
همچون داغ آب
بر جویبار
نشانهای داشتم
حالا که این قصه به پایان میرسد
بی رودربایسی!
شما هم در قتل من دست داشتهاید
میگویم: سلام
کسی جوابم نمیدهد
پس خدانگهدار میگویم!
شاید از سر اتفاق
کسی دستهایش تکان بخورد
هرچه پیشتر میروی
افق دورتر میشود
... تو که رفتی!
ماه هم راهش را گرفت و رفت
و مسیری از مورچگان
که قیشدههای دیروز را میبرند
چه آسان است
پاگیر مذهبی تازه
که حرمت آفتاب را لکهدار! نه
و عصمت عشق را
بی هیچ کدورتی
در رنجش عصر پنجشنبهها
میبخشد به اولین سلام
آدمی را دوست نمیدارم
میخواهم درخت باشم
پرندگان را
بیشتر دوست دارم
برای فریبدادن شب
چقدر باید مهربانی کرد؟
اما
دیرم میشود
خطی صاف
وقتی دستهایت لرزید
و دلت لیز خورد
در رودخانهای
که ماهیهای قزل
تسلیم نمیشوند
تازه میفهمی
عاشق شدهای
گفتم:
پیامبرم!
گفت: پس معجزه کن
معجزه کردم
روبهرویم نشسته بود
دخترها
صبح ساعت 6 از خواب پا میشن
تخت خوابشون رو مرتب می کنن ،
به پدر و مادر سلام می کنن ،
صورتشون رو می شورن ،
مسواک می زنن ،
صورتشون رو خشک می کنن و بعد می رن سر میز صبحانه صبحانشون رو می خورن
و بعد از مادرشون به خاطر صبحانه ی مفصلی که آماده کرده بود تشکر می کنن
بعد می رن تو اطاقشون و لباسشون رو می پوشن
و خودشون رو تو آینه نگاه می کنن و مقنعه شون رو صاف می کنن
کیفشون رو بر می دارن
دوستشون می یاد دنبالشون و با هم می رن مدرسه
سر ساعت 30 : 7 به مدرسه می رسن
آخی چقدر این دخترا مرتب هستن
پسرها
صبح ساعت 30 : 7 از خواب مادرشون با لگد بیدارشون می کنه
5 دقیقه ی بعد از جاشون بلند می شن
یه نگاه به تخت خواب می کنن انگار توش جنگ جهانی سوم بر پا بوده می گن ولش کن مامانم مرتبش می کنه
پدر و مادر بهشون سلام می کنه یواش می گن سلام
می رن که صورتشون رو بشورن می گن ولش کن تمیزه چشه به این قشنگیه
اسم مسواک تا حالا به گوششون نخورده
می رن سر میز بشینن یه نگاه به ساعت می کنن می بینن دیرشون شده سریع یه لیوان چایی می خورن می رن تو اطاقشون دنبال شلوارشون می گردن بعد بالای کمد پیداش می کنن
پیرهنشونم که افتاده تو سطل زباله
حالا نوبت جورابه وای وای وای مامان دوباره این جوراب من رو کجا انداختی از دست تو آخه مگه این جورابا چکارت دارن بعد از نیم ساعت جورابشون رو لای کتاب ریاضی پیدا میکنن حالا تازه اولشه این یه لنگش بود از اینور به اونور اطاق می رن و هی فحش میدن ساعت شده 50 : 7 اون یکی لنگه ی جورابشون رو توی آشپز خونه تو یخچال پیداش می کنن .
جورابا که پیدا شد از بوی خوشش یک دقیقه سرشون گیج میره بعد که به خودشون میان تازه باید کتاباشون رو برای امروز آماده کنن
دوستشون زنگ می زنه بهش میگن 2 دقیقه وایسی سیم ثانیه اومدم ساعت 5 : 8 کتابها رو یکی یکی از تو جا نونی ، زیر مبل ، تو گلدون ، و جاهای متفاوت خونه پیدا میکنن
دوستشون نیم ساعته که دم در منتظره زنگ می زنه می گه من رفتم خودت تنها بیا و چندتا فحش آب کشیده و نکشیده به هم میدن و خداحافظی میکنن
ساعت شده 35 : 8 میرن جلوی آینه سرشون رو پر ژل و روغن ترمز و واسگازین میکنن
به مدل موی مورد علاقشون که رسید تازه یادشون میفته که امروز بعد از مدرسه با دوست دخترشون قرار دارن شروع می کنن به شستن سر و صورت و مسواک زدن
دوباره می رن تو اطاق تا ادکلن به خودشون بزنن ادکلون رو که می زنن سرشون گیج میره به ادکلن نگاه می کنن می بینن که به جای ادکلن حشره کش به خودشون زدن بعد کل ادکلن رو روی لباسشون خالی می کنن تا بوی حشره کش از بین بره
به ساعت نگاه می کنن 45 : 8 شده می گن وای امروزم دیر میرسم مدرسه دوباره ناظممون برامون کسر انضباط منظور میکنه
سریع می دون کفششون رو می پوشن می دون که برن مدرسه دم در با سر میرن تو باغچه پا میشن 4 تا فحش میدن یه نگاه به کفششون می کنن می بینن که بنداش رو تا به تا بستن
بعد کفششون رو درست می پوشن و میرن به طرف مدرسه و ساعت 9 به مدرسه می رسن و یک کسر انضباط به اونای دیگشون اضافه می شه .
شناسنامه ، کارت ملی
دفترچه حساب بانکی،
سه میلیون تومن پول نقد ،
۵ تا سکه بهار آزادی ،
۱۵ دستگاه خودروی ریو
و میلیونها ریال جویز نقدی دیگر …
هر ۵۰ هراز ریال هر هر روز یک امتیاز
جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.
جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است
عیب کوچولوی عروس
جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.
جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است
پیرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود
جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد
پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که عیب بزرگ زن ها پر حرفی است اما این دختر چون لکنت زبان دارد پر حرفی نمی کند و سرت را به درد نمی آورد
جوان گفت: خانم همسایه گفته است که چشمش هم معیوب است
پیرزن گفت: درست است ، این هم یکی از خوشبختی هاست که کسی مزاحم آسایش شما نمی شود و به او طمع نمی برد
جوان گفت: شنیده ام پایش هم می لنگد و این عیب بزرگی است
پیرزن گفت: شما تجربه ندارید، نمی دانید که این صفت ، باعث می شود که خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هم از خیابان گردی ، خرج برایت نمی تراشد
جوان گفت: این همه به کنار، ولی شنیده ام که عقل درستی هم ندارد
پیرزن گفت: ای وای، شما مرد ها چقدر بهانه گیر هستید، پس یعنی می خواستی عروس به این نازنینی، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد.
لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد. او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.
مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند. مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود.
مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند. مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح می دهد: ((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهتان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید.
من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید.
من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.
کارمند داروخونه میگه دیب دیگه چیه؟
یارو جواب میده:دیب دیگه.اینورش دیب داره.اونورش دیب داره
کارمند میگه:والاه ماتاحالادیب نشنیدیم چی هست این دیب؟
یارو میگه:بابا دیب.دیب!
طرف میبینه نمیفهمه میره به
رییس داروخونه میگه اون میاد میپرسه:چی میخوای عزیزم؟
یارو میگه: دیب!
رییس میپرسه دیب دیگه چیه؟
یارو میگه:بابادیب دیگه.اینورش دیب داره.اونورش دیب داره
رییس داروخونه میگه:تو مطمئنی اسمش دیبه؟
یارو میگه:آره بابا خودم مصرف میکنم شمانمیدونین دیب چیه؟
رییس هم هرکاری میکنه نمیتونه سردربیاره وکلافه میشه
یکی از کارمندا میگه:یکی از بچه های داروخونه مثل همین آقازبونش میگیره فکرکنم بفهمه این چی میخواد اما الان شیفتش نیست
رییس که خیلی مشتاق بود بفهمه دیب چیه گفت:اشکال نداره یکی بره دنبالش سریع برش داره بیارتش
میرن اونکارمند رو میارن وقتی میرسه از یارو میپرسه چی میخوای؟
یارو میگه:دیب
کارمنده میگه:دیب؟
یارو :آره
کارمند میگه:که این ورش دیب داره.اون ورش دیب داره؟
یارو :آره
کارمند :داریم چطورنفهمیدن تو چی میخوای؟
همه خیلی خوشحال شدندکه بالاخره فهمیدن یارو چی میخواد
کارمند سریع میره انبارو دیب رو میذاره کیسه مشکی میاره میده به
یارو اونم میره پی کارش همه جمع میشن دور کارمند باکنجکاوی میپرسن:چی میخواست این؟
کارمند میگه:دیب
میپرسن دیب دیگه چیه؟
میگه بابا همونکه اینورش دیب داره.اونورش دیب داره
رییس شاکی میشه ومیگه:اینجوری فایده نداره برو یه دونه دیب ور دار بیار ببینیم دیب چیه؟
کارمنده میگه:تموم شد آخرین دیب رو دادم به این بابا رفت!
برای آخرین بار
تو را خدا نگهدار
كه می روم به سوی سرنوشت
بهار ما گذشته
گذشته ها گذشته
كه می روم به سوی سرنوشت...
به پسرکی که آدامس میفروشد و تو هرگز نمیخری . نخند !
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چندثانیه کوتاه معطلت کند. نخند !
به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه پیراهنش جمع شده . نخند !
به جاروکردن مادرت،
به همسایه ای که هرصبح نان سنگک میگیرد،
به راننده چاق اتوبوس ،
به رفتگری که درگرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،
به راننده آژانسی که چرت میزند،
به پلیسی که سرچهارراه باکلاه صورتش را باد میزند،
به مجری نیمه شب رادیو،
به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره کنتور برقتان را بنویسد،
به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته ودرکوچه ها جار میزند،
به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت میریزد،
به پارگی ریزجوراب کسی در مجلسی،
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی درخیابان،
به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،
به مردی که درخیابانی شلوغ ماشینش پنچر شده،
به مسافری که سوارتاکسی میشود و بلند سلام می گوید،
به فروشنده ای که به جای پول خرد به تو آدامس میدهد،
به زنی که با کیفی بردوش به دستی نان دارد و به دستی چندکیسه میوه و سبزی،
به هول شدن همکلاسیات پای تخته،
به مردی که دربانک ازتو میخواهد برایش برگه ای پر کنی،
به اشتباه لفظی بازیگر نمایشی
نخند ….
نخند که دنیا ارزشش را ندارد که تو به خردترین رفتارهای نا بجای آدمها بخندی!!
که هرگز نمیدانی چه دنیای بزرگ و پردردسری دارند !!!
آدم هایی که هرکدام برای خود و خانواده ای همه چیز هستند !
آدم هایی که به خاطر روزیشان تقلا میکنند،
بارمی برند،
بیخوابی میکشند،
کهنه میپوشند،
جار میزنند
سرما و گرما میکشند،
وگاهی خجالت هم میکشند…
خیلی ساده…
تو هستی تو قلبم
ولی رفتی وندیدی حال خرابم
توی این دنیا
توی این عالم
زندگی بی تو برام معنا نداره
همه ی اون عشق و محبت
حس این دل پاک من
چرا زیر سایه ی یک شب
عشقمون از یادت رفت
گله دارم از تو خدایا
چرا شد عشق از ما جدا
شب و روز از دوریش بسوزم
تن من دیگه نائی نداره
با زندگی کاری نداره
من با اشک شب و روز واسه برگشتنت دست به دامن خدام
میبینم من که انگار که توی قلبت نیست احساس
نمخیوای که برگردی پیشم
همه ی اون عشق و محبت
حس این دل پاک من
چرا زیر سایه ی یک شب
عشقمون از یادت رفت
گله دارم از تو خدایا
چرا شد عشق از ما جدا
شب و روز از دوریش بسوزم
چرا باید باشی الان تو تو خاطره هام
چرا سهمون از عشق فقط فاصله هاست
همه پیش عشقشونن و من چی هان
باید از عشق بخونمو سختی هاش
وقت رفتنت گفتم باشی بدون من خوش
دروغه که نگم زندگیم میدون جنگ شد
اشتباهه جداییمون اینو منم دارم میگم
باید فهمیده باشی که قصد کلماتم چی ان
شاید مه زده که من و تو گم شدیم شاید
فاصله زیاده و تو دور شدی باید
اینو بدونی که هنوزم عشقم توئی
تو به سادگی رفتی ولی من امشب طوری
تو رویام که فردا برمیگردی
اگه نیای شاید باید رگ بدم تیغ
پس برگرد که هنوزم در به درتم
میخوام مثه قدیما بذاریم سر به سر هم
همه ی اون عشق و محبت
حس این دل پاک من
چرا زیر سایه ی یک شب
عشقمون از یادت رفت
گله دارم از تو خدایا
چرا شد عشق از ما جدا
شب و روز از دوریش بسوزم
سراغ تو را از خدا می گرفتم
سر رهگذار تو جا می گرفتم
شبی بر لب بام من می نشستی
مرا می شکستی، مرا می شکستی
Power By:
LoxBlog.Com |